علم حق سبحانه به ذات خود و به هر شیء و معلومیت حق برای هر شیء
علم حق سبحانه به ذات خود
مسئله انقسام علم را به دو قسم علم حصولی و حضوری و انقسام علم حضوری را به سه قسم علم شیء به نفس ذات خویش و علم علت به معلول و علم معلول به علت، حل می نماید؛ زیرا علم حق سبحانه به ذات خویش و همچنین به اشیاء.
به حسب تفصیل باید گفت: چون وجود حق سبحانه از خود پوشیده نیست، برای خویش معلوم خواهد بود و نظر به این که همه کمالاتی را که به جهان هستی افاضه می کند، در مقام ذات به نحوی که سزاوار ساحت کبریای اوست دارد، در مقام ذات به همه چیز که افاضه همان کمالات هستند، عالم است و بنابراین همه موجودات ممکنه با تمام ذوات غیر مستقل و فقیر خویش، تحت احاطه اطلاق و عدم تناهی ذاتی حق بوده و با هیچ حجاب و سترى از وی پوشیده نیستند. در مرتبه ذات خود ممکنات، به آنها عالم میباشد به این نظر، ممکنات خودشان علوم حق هستند، ولی در خارج از ذات.
از بیان گذشته روشن می شود که چنان که حق سبحانه نسبت به هر شیء بذاته عالم است و بدون این که واسطه ای از قبیل حواس و قوای ادراکی و هر وسیله علمی مفروض دیگر، به کار برد، به جهت حضور ذوات آنها، بی هیچ حجاب و ساتری آنها را مشاهده می نماید؛ همچنین حق سبحانه، به واسطه همین احاطه و حضوری که نسبت به ذات هر موجودی دارد و هیچ گونه حجابی در بین نیست، برای موجودات، بالذات معلوم می باشد. البته این علم از راه فکر نبوده و ذهنی نیست؛ زیرا تصور ذهنی (علم حصولی با وجود ذهنی تحقق می پذیرد و وجود ذهنی برای حق سبحانه محال است؛ زیرا مستلزم محدودیت ذات متعالیه اش می باشد. بلکه علمی است که معلوم وی، همان وجود خارجی شیء است، نه صورت ذهنی آن (علم حضوری) .
نکتهای که در این بحث نباید از آن غفلت کرد، این است که حضور چیزی برای چیزی (حضور شیء لشیء) که حقیقت علم است، متوقف بر استقلال وجودی شیء دوم است که شیء اول برای آن حاضر می شود و موجودات ممکنه به واسطه ربط داشتن وجودشان نسبت به حق سبحانه، هیچ گونه استقلالی از خود نداشته و استقلال آنها به اوست. بنابراین حضور حق سبحانه برای انیت آنها با خود حق تمام می شود؛ چنان که حضور غیرحق (سایر اشیای معلومه) نیز برای آنها با وجود حق سبحانه تمام می شود. پس در حقیقت، علم اشیاء به حق سبحانه و به غیر حق، با حق است. نتیجه این بیان این است که حق سبحانه با ذات خود بدون هیچ واسطهای شناخته شده و همه اشیاء به واسطه حق شناخته می شوند.
این بحث به طور توقف، مسئله انقسام علم را به دو قسم علم حصولی و حضوری و انقسام علم حضوری را به سه قسم علم شیء به نفس ذات خویش و علم علت به معلول و علم معلول به علت، حل می نماید؛ زیرا علم حق سبحانه به ذات خویش و همچنین به اشیاء، چنان که معلوم شد، به واسطه صورت ذهنی نبوده و خود معلوم در اینجا با وجود خارجی و واقعیت عینی خود برای عالم، حاضر و مشهود است.مادیین در حقیقت علیت فاعلی را منکر بوده، می گویند: ماده با تطورات خود حالات گوناگون پیدا کرده است و چون متفکر مادی، علت فاعلی و غایی را نمی پذیرد برای بسیاری از سؤالها جوابی ندارد.همچنین معلومیت حق سبحانه نسبت به اشیاء، اگرچه به اندازه ظرفیت وجود اشیاء است، ولی در عین حال با وجود خارجی است و این علم های سه گانه، سه مصداق اند از برای سه قسم علم حضوری و باید دانست که سمع و بصر که دو قسم از علم اند، نظر به این که حق سبحانه علم به مسموعات و علم به مبصرات دارد، از برای وی اثبات می شوند. (1)
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دعای صباح می فرماید: «یا من دل علی ذاته بذاته وتنزة عن مجانسة مخلوقانه و جل عن ملائمة کیفیاته».(2)
ای آنکه از ذات خود دلالت کرد بر ذات خود و بالاتر و منزه است از هم جنسی با مخلوقات خود و برتر است از نزدیک بودن با کیفیات مخلوقات. (شهد الله أنه لا إله إلا هو)(3) خداوند خود شاهد است بر این که معبودی جز او نیست.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: امیرالمومنین علی علی فرمود: وقتی آیه والحمد لله الذی خلق السماوات و الأرض وجعل الظلمات و النورثم الذین کفروا بربهم یعدلون نازل شد، حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: این آیه رد بر دهریه است. دهریه و ملحدان قائل به از لیت ماده اند؛ یعنی نظام علی و معلولی را در محور علت مادی و قابلی می پذیرند و جهان کنونی را محصول تطورات ماده می دانند. ولی محور علت فاعلى و غایی را نمی پذیرند. در حالی که اساس قانون علیت بر محور علت فاعلی و غایی است؛ زیرا ممکن است در محدوده ای، علیت و معلولیت محقق باشد، تأثیر على معلولی و همه قواعد عام علت و معلول باشد، اما نه علت مادی وجود داشته باشد و نه علت صوری؛ مثل مجردات تام که در آنجا سخن از ماده و صورت و مانند آن نیست. نظام على موجودات تام فقط بر محور علت فاعلی و علت غایی دور می زند. ممکن نیست موجودی در محور علیت و معلولی حرکت کرده و فقط دارای علت مادی و علت صوری باشد؛ زیرا علت مادی و علت صوری پذیرنده و پذیرفته شده اند. اما بخشندگی و هدف داشتن، چیز دیگری است که به علت فاعلی و غایی برمی گردد. بنابراین ممکن نیست در جایی علیت و معلولیت باشد ولی علت فاعلی و غایی نباشد. اما مادیین در حقیقت علیت فاعلی را منکر بوده، می گویند: ماده با تطورات خود حالات گوناگون پیدا کرده است و چون متفکر مادی، علت فاعلی و غایی را نمی پذیرد برای بسیاری از سؤالها جوابی ندارد. مثلا حرکت ماده ضروری است ولی هستی او ضروری نیست؛ زیرا اگر هستی وی عین ذات او می بود، هرگز نحوه وجود فعلی خود را رها نمی کرد و به دنبال نحوه دیگری از هستی کوشش نمی نمود و چون هستی او عین ذاتش نیست، تابع تحریک مبدأ فاعلی است تا او را دگرگون کند. نتیجه این که: ازلیت ماده مستحیل است؛ چون وقتی هستی چیزی عین ذات او نبود هرگز آن چیز ازلی نیست؛ بلکه هستی خود را از مبدأ دیگر دریافت کرده و چون همواره صورت عوض می کند و چیزی را که ندارد به دست می آورد، قهرا باید مبدائی آفریننده باشد که آن صورت را آفریده و به ماده اعطا کند و ماده را به آن صورت برساند. این همان علت فاعلی است و قرآن کریم بر این محور احتجاجهای فراوانی دارد و آیه قبلی (سوره انعام آیه ۱) والله خالق کل شیء ناظر به همین حقیقت است.(4)
پینوشت:
1. شیعه (مجموعه مذاکرات)، ص۱۵.
2. مفاتیح الجنان، دعای صباح.
3. آل عمران، آیه ۱۸ ۴.
4. تفسیر موضوعی قرآن کریم (سیره رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در قرآن)، ص ۱۰۶.
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}